سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قرآن را فرا گیرید که بهترین سخن است و در آن تفقّه کنید که بهار دلهاست واز روشنی آن شفا بجویید که شفای سینه هاست . [امام علی علیه السلام]

تقدیم به ایرانیان طرفدار محبت و دوستی

منوچهر یک هفته با درد بودبهشتم بیامد منوچهر شاههمه پهلوانان روی زمینچو دیهیم شاهی بسر بر نهادبه داد و به آیین و مردانگیمنم گفت بر تخت گردان سپهرزمین بنده و چرخ یار منستهمم دین و هم فره​ی ایزدیستشب تار جوینده​ی کین منمخداوند شمشیر و زرینه کفشفروزنده​ی میغ و برنده تیغگه بزم دریا دو دست منستبدان را ز بد دست کوته کنمگراینده گرز و نماینده تاجابا این هنرها یکی بنده​امهمه دست بر روی گریان زنیمکزو تاج و تختست ازویم سپاهبراه فریدون فرخ رویمهر آنکس که در هفت کشور زمیننماینده​ی رنج درویش رابرافراختن سر به بیشی و گنجهمه نزد من سر به سر کافرندهر آن کس که او جز برین دین بودوزان پس به شمشیر یازیم دستهمه پهلوانان روی زمینکه فرخ نیای تو ای نیکخواهترا باد جاوید تخت رداندل ما یکایک به فرمان تستجهان پهلوان سام بر پای خاستز شاهان مرا دیده بر دیدنست

 

 

 

دو چشمش پر آب و رخش زرد بودبسر بر نهاد آن کیانی کلاهبرو یکسره خواندند آفرینجهان را سراسر همه مژده دادبه نیکی و پاکی و فرزانگیهمم خشم و جنگست و هم داد و مهرسر تاجداران شکار منستهمم بخت نیکی و هم بخردیستهمان آتش تیز برزین منمفرازنده​ی کاویانی درفشبجنگ اندرون جان ندارم دریغدم آتش از بر نشست منستزمین را بکین رنگ دیبه کنمفروزنده​ی ملک بر تخت عاججهان آفرین را پرستنده​امهمه داستانها ز یزدان زنیمازویم سپاس و بدویم پناهنیامان کهن بود گر ما نویمبگردد ز راه و بتابد ز دینزبون داشتن مردم خویش رابه رنجور مردم نماینده رنجوز آهرمن بدکنش بدترندز یزدان و از منش نفرین بودکنم سر به سر کشور و مرز پستمنوچهر را خواندند آفرینترا داد شاهی و تخت و کلاههمان تاج و هم فره​ی موبدانهمان جان ما زیر پیمان تستچنین گفت کای خسرو داد راستز تو داد و ز ما پسندیدنست

پدر بر پدر شاه ایران توییترا پاک یزدان نگه​دار بادتو از باستان یادگار منیبه رزم اندرون شیر پاینده​ایزمین و زمان خاک پای تو بادتو شستی به شمشیر هندی زمینازین پس همه نوبت ماست رزمشوم گرد گیتی برآیم یکیمرا پهلوانی نیای تو دادبرو آفرین کرد بس شهریارچو از پیش تختش گرازید سامخرامید و شد سوی آرامگاهکنون پرشگفتی یکی داستاننگه کن که مر سام را روزگارنبود ایچ فرزند مرسام رانگاری بد اندر شبستان اویاز آن ماهش امید فرزند بودز سام نریمان همو بارداشتز مادر جدا شد بران چند روزبه چهره چنان بود تابنده شیدپسر چون ز مادر بران گونه زادشبستان آن نامور پهلوانکسی سام یل را نیارست گفتیکی دایه بودش به کردار شیرکه بر سام یل روز فرخنده بادپس پرده​ی تو در ای نامجویتنش نقره​ی سیم و رخ چون بهشتاز آهو همان کش سپیدست مویفرود آمد از تخت سام سوارچو فرزند را دید مویش سپید گزین سواران و شیران توییدلت شادمان بخت بیدار بادبه تخت کیی بر بهار منیبه بزم اندرون شید تابنده​ایهمان تخت پیروزه جای تو بادبه آرام بنشین و رامش گزینترا جای تخت است و شادی و بزمز دشمن ببند آورم اندکیدلم را خرد مهر و رای تو دادبسی دادش از گوهر شاهوارپسش پهلوانان نهادند گامهمی کرد گیتی به آیین و راهبپیوندم از گفته​ی باستانچه بازی نمود ای پسر گوش داردلش بود جوینده​ی کام راز گلبرگ رخ داشت و ز مشک مویکه خورشید چهر و برومند بودز بارگران تنش آزار داشتنگاری چو خورشید گیتی فروزولیکن همه موی بودش سپیدنکردند یک هفته بر سام یادهمه پیش آن خرد کودک نوانکه فرزند پیر آمد از خوب جفتبر پهلوان اندر آمد دلیردل بدسگالان او کنده بادیکی پور پاک آمد از ماه رویبرو بر نبینی یک اندام زشتچنین بود بخش تو ای نامجویبه پرده درآمد سوی نوبهارببود از جهان سر به سر ناامید



002 ::: سه شنبه 86/5/23::: ساعت 3:9 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 22


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :165766
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<