سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند بی کردار، مانند چراغی است که خود را می سوزاند و به مردم روشنی می دهد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

تقدیم به ایرانیان طرفدار محبت و دوستی

سخن گوی دهقان چه گوید نخستکه بود آنکه دیهیم بر سر نهادمگر کز پدر یاد دارد پسرکه نام بزرگی که آورد پیشپژوهنده​ی نامه​ی باستانچنین گفت کآیین تخت و کلاهچو آمد به برج حمل آفتاببتابید ازآن سان ز برج برهکیومرث شد بر جهان کدخدایسر بخت و تختش برآمد به کوهازو اندر آمد همی پرورشبه گیتی درون سال سی شاه بودهمی تافت زو فر شاهنشهیدد و دام و هر جانور کش بدیددوتا می​شدندی بر تخت اوبه رسم نماز آمدندیش پیشپسر بد مراورا یکی خوبرویسیامک بدش نام و فرخنده بودبه جانش بر از مهر گریان بدیبرآمد برین کار یک روزگاربه گیتی نبودش کسی دشمنابه رشک اندر آهرمن بدسگالیکی بچه بودش چو گرگ سترگجهان شد برآن دیوبچه سیاهسپه کرد و نزدیک او راه جستهمی گفت با هر کسی رای خویشکیومرث زین خودکی آگاه بودیکایک بیامد خجسته سروشبگفتش ورا زین سخن دربه​درسخن چون به گوش سیامک رسید که نامی بزرگی به گیتی که جستندارد کس آن روزگاران به یادبگوید ترا یک به یک در به درکرا بود از آن برتران پایه بیشکه از پهلوانان زند داستانکیومرث آورد و او بود شاهجهان گشت با فر و آیین و آبکه گیتی جوان گشت ازآن یکسرهنخستین به کوه اندرون ساخت جایپلنگینه پوشید خود با گروهکه پوشیدنی نو بد و نو خورشبه خوبی چو خورشید بر گاه بودچو ماه دو هفته ز سرو سهیز گیتی به نزدیک او آرمیداز آن بر شده فره و بخت اووزو برگرفتند آیین خویشهنرمند و همچون پدر نامجویکیومرث را دل بدو زنده بودز بیم جداییش بریان بدیفروزنده شد دولت شهریارمگر بدکنش ریمن آهرمناهمی رای زد تا ببالید بالدلاور شده با سپاه بزرگز بخت سیامک وزآن پایگاههمی تخت و دیهیم کی شاه جستجهان کرد یکسر پرآوای خویشکه تخت مهی را جز او شاه بودبسان پری پلنگینه پوشکه دشمن چه سازد همی با پدرز کردار بدخواه دیو پلید




002 ::: جمعه 86/3/25::: ساعت 6:35 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 4


بازدید دیروز: 5


کل بازدید :165874
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<