سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مگو آنچه نمى‏دانى ، بلکه مگو هر چه مى‏دانى چه خدا بر اندامهاى تو چیزهایى واجب کرد و روز رستاخیز بدان اندامها بر تو حجت خواهد آورد . [نهج البلاغه]

تقدیم به ایرانیان طرفدار محبت و دوستی

جهاندار هوشنگ با رای و دادبگشت از برش چرخ سالی چهلچو بنشست بر جایگاه مهیکه بر هفت کشور منم پادشابه فرمان یزدان پیروزگروزان پس جهان یکسر آباد کردنخستین یکی گوهر آمد به چنگسر مایه کرد آهن آبگونیکی روز شاه جهان سوی کوهپدید آمد از دور چیزی درازدوچشم از بر سر چو دو چشمه خوننگه کرد هوشنگ باهوش و سنگبه زور کیانی رهانید دستبرآمد به سنگ گران سنگ خردفروغی پدید آمد از هر دو سنگنشد مار کشته ولیکن ز رازجهاندار پیش جهان آفرینکه او را فروغی چنین هدیه دادبگفتا فروغیست این ایزدیشب آمد برافروخت آتش چو کوهیکی جشن کرد آن شب و باده خوردز هوشنگ ماند این سده یادگارکز آباد کردن جهان شاد کردچو بشناخت آهنگری پیشه کردچو این کرده شد چاره​ی آب ساختبه جوی و به رود آبها راه کردچراگاه مردم بدان برفزودبرنجید پس هر کسی نان خویشبدان ایزدی جاه و فر کیانجدا کرد گاو و خر و گوسفند به جای نیا تاج بر سر نهادپر از هوش مغز و پر از رای دلچنین گفت بر تخت شاهنشهیجهاندار پیروز و فرمانروابه داد و دهش تنگ بستم کمرهمه روی گیتی پر از داد کردبه آتش ز آهن جدا کرد سنگکزان سنگ خارا کشیدش برونگذر کرد با چند کس همگروهسیه رنگ و تیره​تن و تیزتازز دود دهانش جهان تیره​گونگرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگجهانسوز مار از جهانجوی جستهمان و همین سنگ بشکست گرددل سنگ گشت از فروغ آذرنگازین طبع سنگ آتش آمد فرازنیایش همی کرد و خواند آفرینهمین آتش آنگاه قبله نهادپرستید باید اگر بخردیهمان شاه در گرد او با گروهسده نام آن جشن فرخنده کردبسی باد چون او دگر شهریارجهانی به نیکی ازو یاد کرداز آهنگری اره و تیشه کردز دریای​ها رودها را بتاختبه فرخندگی رنج کوتاه کردپراگند پس تخم و کشت و درودبورزید و بشناخت سامان خویشز نخچیر گور و گوزن ژیانبه ورز آورید آنچه بد سودمند



002 ::: پنج شنبه 86/3/31::: ساعت 10:53 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 35


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :165779
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<